مدیحه
«...تاکنون نمیدانستم چند چهره وجود دارد. آدمها زیادند اما چهرهها خیلی زیادترند، چون هرکس چند چهره دارد. برخی سالهای سال تنها یک چهره دارند که طبعاً فرسوده و چرک میشود، چین و چروک برمیدارد، همچون دستکشی ، که در سفر به دست کرده باشند، کش میآید.»
این جملات توصیف راینر ماریا ریلکه در دفترهای مالده لائوریس بریگه از ویژگیهای چهره است. در این نقل قول پیچیدگی و آسیبپذیری چهره خودش را عیان میسازد. چهره آسیبپذیرترین عضو بدن است، چرا که تخریب چهره به تخریب هویت انسان منجر میشود. آسیب یا قطع هریک از اعضای بدن هرگز چنین نقشی را ایفا نمیکند. چهره هم هویتبخش است و هم آینهای برای دیگری. دیگری خودش را در چهرهی من مشاهده میکند و «من در چهرهی دیگری وجود دارم». چهره کارکردهای متعددی دارد که موجب توجه به آن در تاریخ تصویر شده است. از میان این کارکردها میتوان به سه کارکرد اشاره کرد که مستقیماً با فردیت مرتبط است: بیان مقصود و دیدگاه از طریق چهره، پیبردن به حالات ذهنی فرد و درنهایت واسطهای برای دسترسی به درون فرد. به تعبیری چهره مریی ساختن درون یا امرنادیدنی است. از این منظر پرتره پردازی یکی از فلسفیترین ژانرهای نقاشی است. طراحی پنجاه متری حسین طادی تکثیر چهرههاست. در رسانههای جدید با چهرههای تکثیرشده روبروییم و توجه به تکچهره برخلاف پرترهپردازی کلاسیک بیوجه است. در این رسانهها چهرهها سیال هستند و همچون سخن ریلکه هرکسی «چند چهره» دارد. هریک از این چهرهها وابسته به موقعیت پوشیده میشوند و سپس یا کهنه میشوند و یا ضرورت تغییر آنها احساس میشود. گاهی هم محیط به اجبار موجب تغییر یا تعویض چهره میشود. هرچقدر سیال بودن چهره بیشتر باشد، کمتر درون فرد را مریی میسازد و بیان هویت پیچیدهتر میشود. ابعاد نامتعارف این طراحی چنین خصلتی را نشان میدهد. طادی با بهرهگیری از یک رسانهی کاملاً کلاسیک به مفهومی سیال پرداخته است. این طراحی چهرهها را آشکار و پنهان میسازد. قرار نیست همانند یک طراحی معمول کلیت و تمامیت خود را نشان دهد و مستقیم بر دیوار قرار گیرد. هربار میتوان آن را به نحوی نشان داد و بخشهایی از تلاش طراح در تکثیر چهرهها را مدفون ساخت. شیوهی ارائه ، بخشی از مفهوم سیالیت و تکثیر چهره است و منطق خلق آن در چنین ابعادی را توجیه میکند. طادی حتی وقتی به ترسیم و تکثیر دست میپردازد ، بازهم به چهره نظر دارد. گئورگ زیمل در «معنای زیباشناختی چهره» بر این باور است که چهره در مقام کشف حجاب از روح را نمیتوان به یک اندام تقلیل داد ، بلکه هریک از اندامهای انسان نیز که دارای کارکرد به حجاب درآوردن روح و کشف حجاب از آن باشند، میتوانند در جایگاه چهره قرار گیرند. جایگاه چهره آشکارگی و پنهان ساختن است. طادی در طراحیهایش چهره را به اجزای اصلی آن تقلیل داده است، به خطوط. به شباهتهای فردی توجه ندارد و به ویژگی عام آن نظر دارد. همین مسئله به چهره خصلت ماسک گونه بخشیده است. ماسکها بخشی از تاریخ فرهنگی چهره هستند. ماسکها واسطهای برای پوشاندن و تقلیل چهره هستند. آنها سیالیت چهره را یادآور میشوند. چهرههای که طراح ترسیم کرده است بیش از هر چیزی خصلت ماسک گونه دارند. ماسکها همچون دستکشها پوشیده میشوند و کش میآیند. آنها همان چهرههایی هستند که فرسوده و چرک میشوند.
امیر نصری